به نام خدا
اصرار بر کنترل جمعیت تجربه ای بود که قبل از ما دیگران آزمودند و سالهاست که غلط بودن آن را فریاد می کنند.
اما عدهای از مدیران ما، چشم و گوش خود را بر این واقعیتها بستند و بجای اعتراف به سوء مدیریت خود در مدیریت منابع مادی و انسانی این کشور، دهان به کنترل جمعیت گشودند و چنان در مورد آن داد سخن سر دادند که گویا اوجب واجبات بین مردم متروک مانده است و اینان پیامبر گونه رسالت دارند تا این سنت الهی را احیا کنند. با ژستی حق به جانب و شعارهایی آهنگین مردم ما را فریفتند. آنگاه ناجوانمردانه دست به تیغ بردند و تا آنجایی که توانستند مردان و زنان ما را عقیم کردند تا کسی خیال بچه دار شدن هم به سرش نزند.
امروز بعد از گذشت دو دهه از آن نظریه پردازیهای اندیشمندانه(!) و آن جنایتهای بی شرمانه، سخن از تشویق به تولید و توالد مطرح است. رشد جمعیتی ½ در برخی استانها و شبیه به همین در سایر مناطق کشور یعنی نزدیک شدن به یک فاجعه. کشوری که تا دیروز به آمار جوانان خود می نازید کم کم دارد به جمع کشورهای پیر می پیوندد.
شاید این یک توطئه بود در راستای جوان زدایی. چرا که در این نیم قرن (از سال 1342) هرچه افتخار کسب شد به برکت جوانان این کشور بود.
گذشته از این آسیب جدی که ما را تهدید می کند این روند کنترل جمعیت پیامد تاسفباری نیز به دنبال داشته و دارد که طرح آن در یک رسانه عمومی به مصلحت نیست.