ایشان در مصاحبه با خبرگزاری فارس فرموده اند:
همه باید از اینکه به وظائف خود عمل کردند خوشحال باشند و به نتیجه کاری نداشته باشند؛ این فرهنگی است که امام به ما یاد داده است.
در این که ما مأمور به وظیفه هستیم نتیجه هر چه شد شد؛ حرفی نیست؛ سخن در وظیفه و شناخت مصداق آن است. کسی که وظیفه را نشناخته و به کاری دست زده که وظیفه نبوده، حق ندارد بگوید خدا را شکر که عمل به وظیفه کردیم کاری هم به نتیجه نداریم. کم نبودند کسانی که به حکم انجام وظیفه، حسین علیه السلام را تنها گذاشتند و یا به کربلا آمدند و قربة الی الله آن جنایت را خلق کردند.
به جای آنکه مقدس مآبانه از یک تشخیص و رفتار غلط سخت گفته و با افتخار از کنار آن بگذریم، جا دارد برگردیم و آن وظیفه شناسی خود را واکاوی کنیم.
چرا وقتی به یک نتیجه نامطلوب می رسیم عوض آنکه رفتار خودمان را مورد تردید و بازنگری انتقادی قرار دهیم فورا سراغ حکمت نامعلوم الهی می رویم و می گوییم: نیروهای انقلابی مطمئن باشند که حتماً حکمتی در کار است و مصالح عالیه را خدا میداند و بس.
درست است که ما در برخی از عملیاتها رسماً شکست میخوردیم و شهدای زیادی میدادیم، اما نبریدیم و ادامه دادیم تا به این عزت رسیدیم؛ اما این دلیل نمی شود که از تصمیم ها و رفتارهای غلطی که سبب آن شکست ها و شهادت ها شد چشم پوشی کنیم و طوری سخن بگوییم که گویا چون ما بر حق بوده ایم پس همیشه درست عمل کرده ایم.
این سخن شما بسیار درست است که اگر وظیفه خود را در انتخابات انجام دادهایم باید خیالمان از نتیجه راحت باشد . مگر وظیفه، رأی دادن به شخص آقای جلیلی بود؟
روشن است و شما نیز قبول دارید که وظیفه اصلی و اولیه، تلاش برای پیروزی جبهه اصولگرایان بود چرا که فرمودید: اگر مطمئن بودم که ائتلاف آقای جلیلی با ایشان (قالیباف) موجب رای آوردنشان میشد به سهم خودم در این زمینه تلاش میکردم. و این وظیفه عملی نمی شد مگر با تمرکز آرا روی کسی که از اقبال عمومی بیشتری برخوردار بود یعنی قالیباف. شما که چنین اطمینانی به آقای جلیلی نداشتید و می فرمایید: بنده اگر مطمئن بودم آقای جلیلی رای میآورد، علنی از ایشان دفاع نمیکردم. چرا به تقویت آراء ایشان و در نتیجه تضعیف آراء فرد پیشتاز این جبهه پرداختید؟
فرمودید: اگر میدیدم ائتلاف فایده و یا ضرورتی دارد به حمایت علنی از ایشان اقدام نمیکردم. با تعجب می پرسم که چطور شما به فایده و ضرورت ائتلاف پی نبردید؟ مگر اتحاد و ائتلاف طرف مقابل را ندید؟ مگر مقام معظم رهبری سخن از رأی بالا و سدید منتخب سخن نگفت؟
اصل حمایت کردن از فرد غیر پیشرو در جبهه اصول گرا، کاری برخلاف وظیفه بود با این حال شما دو دلیل هم ذکر فرموده اید که هیچکدام نمی تواند بی توجهی به آن وظیفه اصلی را توجیه کند. فرموده اید: بنده به دو دلیل از ایشان حمایت کردم یکی به این دلیل که گفتمان صریح انقلاب تضعیف نشود.
عرض می شود: مقابله با تضعیف، پسندیده است اما اگر خطر تعطیل بیخ گوش بود چه؟ باید فکری برای تضعیف کرد یا خطر تعطیل را چاره کرد؟
دوم اینکه واقعا شایستگیهایی را در آقای جلیلی یافتم، و امیدوارم جامعه در آینده بیشتر از خدمات ایشان استفاده کند.
آیا این یافته های حضرتعالی که سبک بیانش، بسیار شبیه به یافته های آقای احمدی نژاد در مشایی است؛ می تواند دلیل باشد برای پراکنده کردن جمعی که می توانست متحد باشد؟
ضمن آنکه شما دیگر کاندیداهای اصول گرا را هم انقلابی و هم دارای شایستگی دانسته اید و بدان معترف هستید. (البته این معنایش آن نیست که شایستگیهای دیگر نامزدها را زیر سوال ببرم و یا حتی به آنها اعتراف نکنم و یا دیگران را انقلابی ندانم.)
در مورد ائتلاف اصول گرایان هم، اولا نتیجه بعد از انتخابات را مبنای تصمیم گیری تان برای پیش از انتخابات قرار داده اید و این روا نیست. ثانبا معلوم نبود اگر روی یک نفر ائتلاف می شد جناب روحانی می توانست در همان دور اول پیروز میدان شود آن هم با کمتر از یک درصد آرا. به قول آقای شریعتمداری کیهان:
ممکن است گفته شود مجموعه آراء آنها نیز کمتر از آراء آقای روحانی بود که در پاسخ باید گفت؛ مردم با مشاهده تعدد آنها و مخصوصا موضعگیری برخی از آنان علیه یکدیگر در مناظرههای تلویزیونی، بیم آن داشتند که این تفاوت نظرها و کنار نرفتن به نفع دیگری رویه و روشی باشد که هنگام ریاست بر قوه مجریه نیز ادامه یابد و همانند آنچه در دولت دهم شاهد بودند برخی از تنشهای آسیبرسان را در پی داشته باشد. (یادداشت 27/3/92)
گیرم بعد از ائتلاف هم باز، روحانی پیروز میدان می شد؛ فرقی که می کرد این بود که ما به وظیفه خودمان یعنی تقویت جبهه اصولگرایی عمل کرده بودیم؛ همان کاری که حداد عادل کرد و دیگرانی که با این تشخیص، به قالیباف رأی دادند که امروز، اینها باید بگویند خدا را شکر که به وظیفه عمل کردیم هر چند نتیجه این شد؛ نه کسانی که در اصل شناخت وظیفه دچار اشتباه شدند.
خلاصه اینکه؛ اشکال، در انجام به وظیفه نبود؛ در شناخت وظیفه بود.
نتیجه ناپسند را زمانی می توان به امور غیبی حواله کرد و از انجام وظیفه شادمان بود که اصل وظیفه را درست تشخیص داده باشیم و در انجام آن هم از ما کوتاهی سر نزده باشد؛ ولی اگر بد تشخیص دادیم و به غلط رفتار کردیم؛ باید برگردیم و کسانی را هم که بردیم برگردانیم؛ شجاعانه بگوییم که ما در تشخیص وظیفه اشتباه کردیم؛ نه آنکه از مصلحت الهی خرج کنیم و بعد از کشتن سهراب برای سلامتی اش حدیث کسا بخوانیم.