وقتی به معارف و دستورات دینی مراجعه می کنیم می بینیم که خداوند متعال ما را ملزم به اطاعت از عده ای از انسانها که مخلوق اویند کرده است. از بارزترین افراد این گروه می توان به پدر و مادر اشاره کرد و یا کسانی که انسان بر اساس یکی از قراردادهای اسلامی با او و یا برای او کار می کند. سوال اینجاست که حد اطاعت از این عده تا کجاست؟
تاریخ دمشق به نقل از بشر بن طانحه و او نیز از مردى از قبیله هَمْدان می نویسد:
حسین بن على علیه السلام، صبحِ روزى که به شهادت رسید، برای ما سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام علیه السلام حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیک هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را که آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند. ...
تاریخ طبری به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانى می نویسد: [حسین علیه السلام ] به همراه هانى بن هانىِ سبیعى و سعید بن عبد اللّه حَنَفى ـ که آخرین فرستادگان کوفیان بودند ـ نامه اى فرستاد که در آن آمده بود: « بسم الله الرحمن الرحیم . از حسین بن على، به جمعیت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعید ، نامه هاى شما را برایم آوردند و این دو، آخرین فرستادگان شما به سوى من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو کرده بودید، دانستم و سخن همه شما، این بود که ما پیشوایى نداریم و نزد ما بیا. شاید خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستى، متّحد گرداند.
من برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برایم بنویسد. اگر برایم نوشت که رأى اکثریت و نخبگان و خردمندانِ شما، آن گونه است که فرستادگانِ شما بازگو کردند و در نامه هایتان خواندم، به زودى به سوى شما مى آیم ، اگر خدا بخواهد.
اما از آنجا که محور این درخواستها داشتن رهبر و پیشوای به حق اسلامی بود اما در پایان این نامه به ذکر اوصاف و ویژگی های یک رهبر دینی می پردازد و یک رهبر دینی را در با چند صفت برتر به مسلمانان معرفی می کند. به همین منظور ایشان در پایان نامه چنین می نویسد :
اگر شرایط حاکم بر زندگی به گونه ای دگرگون شود که دیگر امکان زندگی عزتمندانه برای مومن وجود نداشته باشد در این وضعیت تکلیف چیست؟