حیات دارای مراتبی است: جمادی، گیاهی، حیوانی، انسانی، ایمانی
آثار حیات جمادی: بی اثری است. چنین موجودی هیچیک از آثار زیر را ندارد.
آثار حیات گیاهی: سوخت و ساز، رشد و نمو
آثار حیات حیوانی: احساس و ادراک، حرکت، فعل و انفعال یا عمل و عکس العمل
آثار حیات انسانی: به کار گیری و بهره برداری از دانشهای فطری که خداوند به صورت الهام فجور و تقوا به انسان تعلیم کرد 8/ شمس.
اگر کسی عامل به دستورات فطرت خداداد شد دارای این اوصاف می شود: 3-5/ بقره.
در فرهنگ قرآن به فردی که دارای حیات انسانی باشد انسان (الناس) اطلاق می شود. در فرهنگ قرآن انسان یعنی حیٌّ متألِّه و در مقابل به کسی که آثار حیات انسانی در او پدیدار نیست حیوان (کالانعام) و به نازل تر از آن پست تر از حیوان اطلاق می گردد (بل هم اضل). تا آنجا که برای عده ای فقط حیات جمادی قائل است (فهی کالحجارة).
بااین تحلیل می توان گفت که 2/ بقره کاملاً با 185/ بقره هماهنگ است و هر دو می گویند قرآن برای هدایت انسانها آمده است؛ انسانی که آن را در 2/ بقره توصیف کرد.
حیات دیگری که قرآن «انسان»ها را به آن دعوت می کند حیات ایمانی است که فوق تمام حیاتهاست. این حیات در پرتو ایمان و عمل به وحی و نبوت برای انسان حاصل می گردد: 24/ انفال ، 97/ نحل.
کسی که به حیات ایمانی زنده شد می شود مظهر حیّ 2/ آل عمران.
مظهر حیّ به مانند خود حیّ که 58/ فرقان هرگز نمی میرد؛ منتهی در آن سوی این عالم معلوم می شود که او زنده بود و هست و خواهد ماند 154/ بقره ، 169/ آل عمران ، 33/ مریم سلام الله علیها. مراد از حیات در این سه آیه کریمه، زنده بودن به معنای معمول آن (حیات و بقای روح) نیست زیرا چنین حیاتی در برزخ و قیامت برای کافر هم هست.
از این مقام بالاتر مظهر محیی شدن است در اعطای روح حیوانی 260/ بقره ، 49/ آل عمران و بالاتر از این در اعطای روح ایمانی است 24/ انفال.
نشانه ای از حیات ایمانی: 122/ انعام
در قرآن کریم کسی را که فاقد حیات انسانی (تا چه رسد به حیات ایمانی) باشد را مرده نامیده اند. قرآن کریم، متدین و عامل شدن به آموزه های وحی و فطرت را حیات و زندگی معرفی می کند و مقابل آن (کفر و بی دینی) را هلاکت می نامد 42/ انفال. از این رو مؤمن را حیّ و در مقابل کافر را میت نامید 70/ یس.
در روایات شریفه نیز کسی که فاقد حیات انسانی است مرده خوانده شده است: ذلک میت الاحیاء نهج البلاغة،خطبه87 و کلمه374.
قرآن کریم هر که را به مرتبه بالاتر از آن که هست فرامی خواند؛ صاحب حیات حیوانی را به فطریات و کسب حیات انسانی و انسان را به قرآن و کسب حیات ایمانی.
مذمت حیات حیوانی و مدح حیات ایمانی: در نامه 45 نهج البلاغه امیر مؤمنان علیه السلام
أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ یَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادِهِ فَیَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّة
آیا به همان گونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد، و رمه گوسپند که از علف سیر مىشود و به جانب خوابگاهش مىرود، على هم از توشه خود بخورد و بخوابد چشمش روشن که پس از سالیانى دراز به چهارپایان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند
طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْکَرَى عَلَیْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّهَا فِی مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون
خوشا به حال کسى که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى کرده، تا وقتى که خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتى که ترس از قیامت دیدههایشان را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته؛ «اینان حزب خدایند، و بدانید که حزب خدا رستگارانند».