بسم الله الرحمن الرحیم
هر فعل دارای دو نسبت است: نسبتی که با وجود دارد و نسبتی که با فاعل دارد.
از جهت اول فعل یا وجود دارد یا ندارد.
از جهت دوم فعل اوصافی به خود می گیرد: یا خوب است یا بد، یا اطاعت است یا معصیت (موافق امر خداوند متعال و دارای مصلحت و یا بلعکس)
خوب وبد، طاعت و عصیان، بالنسبة الی الفاعل است و الا فعل بما هو موجود نه تنها وصف بد را نمی گیرد بلکه چون مصداق الشیء است احسن خلقاً خواهد بود؛ زیرا:
الله خالق کل شیء 62/ زمر و نیز الذی احسن کل شیء خلقه 7/ سجده؛ پس کل شیء مخلوق الله و خلقه احسن.
فعل، وجودش از خداست.
منهای وجودش یا حسن و زیبایی دارد که آن هم از خداست؛ یا سیئ و زشتی دارد که این از خود فاعل است؛ چون اگر از خدا بود حسن و زیبایی داشت. حال که از خدا نیست پس مخلوق نیست لذا امری عدمی است.
* سوال: آیا عقاب در برابر یک امر عدمی است؟
جواب: عقاب در برابر یک امر عدمی نیست بلکه عقاب حقیقت یک امر وجودی است 7/ تحریم ، 30/ آل عمران ، 10/ نساء.
افعال صادره از یک موجود خارجی:
افعال اضطراری: علم فاعل به آن فعل در وقوع (بود و نبود) آن دخالتی ندارد؛ مانند رشد و نمو بدن و تنها بود و نبود فاعل در بود و نبود آن دخالت دارد.
افعال ارادی: علم فاعل به آن فعل در وجود آن تأثیر مستقیم دارد. به این صورت که اول فاعل به آن علم پیدا می کند (متعلق علم فاعل می شود)، بعد موجود می شود. خلاصه اینکه در نوع علم واسطه میان فعل و فاعل است؛ مانند افعال ارادی موجودات دارای شعور.
در این نوع، فاعل در فضای ذهن خود آن افعالی که مایه کمال اویند را از افعالی که مایه کمال او نیستند جدا می کند.
گاهی این جدا سازی ( انتخاب ذهنی یک فعل) به سرعت و بدون هیچ تلاش فکری صورت می گیرد؛ مانند چینش کلمات در یک جمله و یا مانند نفس کشیدن. علت این امر می تواند تکرار انتخاب آن فعل (ملکه شدن) و یا مقتضای طبع بودن آن فعل باشد. در این موارد نفس بدون تردید صورت ذهنی مطلوب را انتخاب کرده و به آن جامه عمل می پوشاند.
و گاهی نیز نفس در برابر چند صورت ذهنی حالت تردید پیدا می کند که این کنم یا آن کنم. سپس در بین آنها موردی را که واقعاً و یا به گمان او وی را به کمال نزدیکتر می کند برگزیده و عمل می کند؛ مانند خوردن غذایی که احتمال دارد سالم باشد و حلال یا فاسد باشد یا حرام باشد یا ... در این موارد انسان قدر ی فکر می کند تا صورت کمالیه را بیابد آن گاه بعد از انتخاب آن بدان عمل می کند.
فعل اختیاری فعلی است که در آن ترجیح صورت منتخب تماماً مستند به خود فاعل است بدون این که دیگری در این انتخاب دخیل باشد. در این صورت فاعل مصدر فعل است.
فعل اجباری فعلی است که در آن ترجیح صورت منتخب در اثر دخالت دیگری است و مستند به تأثیر دیگری است. در این صورت فاعل مورد فعل است.
در فعل اختیاری شخص مجبور نیست یک طرف را انتخاب کند. او مختار است هر طرف را که می خواهد برگزیند و عمل نماید.
در فعل اجباری شخص مجبور می شود یک طرف را انتخاب کند و بدان عمل نماید.
هر چند نتیجه هر دو یکی است اما در اولی ترجیح مستند به خود فاعل است و در دومی ترجیح مستند به جبار؛ یعنی اراده جبار در آن دخالت مستقیم داشته است.
این دو گونه فعل از نظر ذات یکی هستند و تنها آثار اعتباری (نه واقعی و حقیقی) آن دو با هم فرق می کند.
آثار اعتباری: عقلا فعلی را که آثاری موافق با کمالات جامعه بشری داشته باشد را مستحق ثواب و مخالف با آن را مستحق عقاب می دانند.
ممکن الوجود به اضافه علت می شود واجب الوجود و موجود می گردد.
ممکن الوجود منهای علت نسبتش با وجوب و عدم، مساوی است. این وزنه علت است که با آمدنش طرف وجود را سنگین کرده و آن ممکن را واجب می گرداند.
صرف مستند بودن به یک معلول به علت خود باعث نمی شود که آن معلول از علتی واجب الوجود (علة العلل) بی نیاز شود. (علة العلل سر سلسه طولی مجموعه علل یک معلول است)
این احتیاج چون از حیث وجود است لاجرم آن معلول با تمام خصوصیات وجودی خود (شرایط، آثار و ...) محتاج به علة العلل است.
نسبت یک فعل به علة العلل، اثرعلت قریب آن (مثلاً اراده انسان) را از بین نمی برد (باعث از کار افتادن آن نمی شود)؛ زیرا که می بینیم فعل مذکور با اراده فاعل صادر می شود.
خدا تکویناً اراده کرده است که انسان مختار باشد.
اگر انسان فاعل مجبور باشد لازم می آید که اراده تکوینی و ازلی خدای تعالی از مرادش تخلف بپذیرد و این محال است.
به عبارت دیگر افعال انسان یک نسبتی با خود انسان دارند و یک نسبتی با خداوند متعال که این نسبت دوم باعث بطلان نسبت اول نمی شود؛ زیرا این دو نسبت در طول همند نه در عرض هم.
هر معلول، نسبت به علت تامه اش واجب الوجود است و فرض عدم ندارد و نسبت به علت ناقصه اش ممکن الوجود است و فرض عدم دارد؛ فرض عدمی که مساوی با فرض وجود آن است.