• وبلاگ : مقالات
  • يادداشت : اهم و مهم در غدير
  • نظرات : 2 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ............ شب يلدا ! .............

    يادش بخير رسم و رسومي داشتيم ... اين سنتا رو همه دوست مي داشتيم

    زمستوني بود و شب يلدايي ... يه کرسي بود و دور اون غوغايي !
    هندودنه و شيريني و آجيلي ... انار سرخ مزه مي داد خيلي !
    گاهي به حافظ ميزدن تفعل ... تمام خونه مي گرفت بوي گل !
    پدر بزرگ خاطره تعريف مي کرد ... مادر بزرگ خنده مي کرد کيف مي کرد !

    بچه ها مشغول تناول بودن ... آفت آجيل بودن و هل بودن !
    صميميت توي چشا موج مي زد ... مرغک دل پربه سوي اوج مي زد !
    آخر شب عازم بودن به خونه ... در زير اون برفاي دونه دونه !
    يادش بخير رسم و رسومي داشتيم ... اين سنتا رو همه دوست مي داشتيم
    چارشنبه سوري يادته چه جور بود ؟! حقيقتا" يه جشن و يه سرور بود !
    بوته فروش از وسط بيابون ... بوته مياورد کنار خيابون !
    بدو بيا آي بوته بوته بوته ... بدو که شد بوته تموم ? سوته !
    صبح ?ريال عصر يه قرون مي فروخت .....

    به روزم !! و خد ا نگهدارتون